عشق ما را میکشد باخود کجا
در سرای دیگری پیش خدا
عشق مارادیده ی دل می دهد
جان مادر سوز و آتش می نهد
عشق ما را جلوه ای نو میکند
ما ومن را زبح پای تو میکند
عشق ما را در سماع یارداشت
قبله را شرب وشراب وبارداشت
عشق ما را کشت و از نوآفرید
جان و تن از خاک پای تو آفرید
عشق یعنی سوزش وسازش به درد
عشق یعنی دادن هستی به نرد
عشق یعنی درد و رنج بی گله
عشق یعنی غربته هر جا دله
عشق یعنی دادن سر پیش یار
عشق یعنی روز وشب بودن به نار
عشق یعنی خواستن های محال
عشق یعنی کندن دل از منال
عشق یعنی خواروپستی بایدت
رخت دریوزی به کردن شایدت
عشق یعنی از خودت بی خودشدن
در لباس خود ولی دیگر شدن
عشق یعنی چلچراغ التهاب
رفتن از مرز خرد تا اضطراب
عشق یعنی ناله های جان گداز
عشق یعنی سجده های بی جواز
عشق یعنی دادن جان بی کتاب
عشق یعنی محلل هر ناصواب
عشق ما را مبرد تا اوجها
می نمایدکوخ ها را برج ها
با همه اوصاف من هستم رضا
عشق لطفی است بر من از خدا